wikiiwikii



اشکان شاپوری

در اینبخش به سراغ سه فیلم از فیلم های نویسنده.شاعر و کارگردان سر شناس اشکان شاپوری می رویم و بررسی ها و نقدهای نوشته شده درباره ی سه فیلمشرا به مناسبت ساخت فیلم جدید این فیلم ساز به اشتراک می گذاریم.

---------------------------------------

یک ستاره:متوسط

دو ستاره:خوب

سه ستاره:خیلی خوب

چهار ستاره:عالی

پنج ستاره:بی نقص و شاهکار

-----------------------------------------------------------

بینوایان

محصول:1388

از مجموع پنج ستاره:چهار ستاره

بینوایان به تهیه کنندگی. نویسندگی و کارگردانیاشکان شاپوری یک درام تکان دهنده و رنج آور است.این فیلم بعد از تجربه ی موفقش در قصه ی هر شب مادربزرگم هر آنچه که ما از اشکان شاپوری توقع داشتیم را برآورده می کند,بینوایان نمونه ای از هوشمندی فیلمسازیست که لحظات دردناک و طاقت فرسایی از زندگی را شناخته و به تصویر می کشد,اشکان شاپوری بی آنکه در سانتی مانتالیسم غرق شود,احساسات مخاطبش را کنترل می کند و مخاطبش را در جهان قصه اش غرق می کند.

بینوایان اشکان شاپوری

اشکان شاپوری فیلم خود را با سکانس هوشمندانه ای آغاز می کند فضای اولیه فیلم و موسیقی زیبایش مخاطب را با کاراکتر اصلی آشنا می کند.اشکان شاپوری از همان سکانس اول تماشاگرش را به جهان قصه اش هدایت می کند تا با او حرف بزند.دیالوگهای شاعرانه بخشی از همان لحن وواژه هاییست,که اشکان شاپوری در اشعار و ترانه هایش استفاده می کند.کسانیکه با اشعار و ترانه های شاپوری آشنایی کامل داشته باشند بیشتر با کاراکترها و جهان فیلم همذات پنداری می کنند.

اشکان شاپوری

دیدن بینوایان واقعا عذاب آور است اشکان شاپوری در سکانس های پایانی فیلم مخاطبش را در حالت شوک قرار می دهد .بعد از تماشای فیلم مخاطب بهت زده و غمگین می شود,بعد از دیدن سکانس های پایانی برای دقایقی نمی توانید فکر کنید و گیج می شوید.بعد از اتمام فیلم برای مدتی سنگین و غمگینید.

اشکان شاپوری در بینوایانش نشان می دهد که چطور فقر می تواند آینده.عشق را از بین ببرد.چگونه می تواند مناسبتها و لحظه های خوش را از ما بگیرد.بینوایان زندگی و نگرانی افرادی را می گوید که هیچ جایی در طبقه ی اجتماعی ندارند.

بینوایان بر عکس اینکه تم اجتماعی دارد از درون مایه های عرفانی برخوردار است.گویی که ما شخصیتهای فیلم را از دید خدا می بینیم,اشکان شاپوری طوری فیلم را به تصویر کشیده که مخاطب حضور خدا را در کنار شخصیتهای فیلمش احساس کند.

اشکان شاپوری که دیگر یکی از شاعران تاثیرگزار این سالها شده در پایان فیلمش پیشنهادی به ما می دهد که می توان اینگونه به خدا نگاه کرد که خدا به انسان بیش از آنچه که ما فکر می کنیم نزدیک است.

فرخ لقا حق روستا-شهره رحیم زاده و ریحانه مدیری بازی های منسجمی را در بینوایان ارائه دادند.این بازی های منسجم از نکات قوت بینوایان به حساب می آید.

بینوایان یک درام فوق العاده و تکان دهنده از زندگی خانواده ایست که با فقر سر و کله می زنند.

اسب ها گریه می کنند

محصول سال 1393

از مجموع پنج ستاره:دو ستاره

اشکان شاپوری کارگردان

با اینکه اسب ها گریه می کنند یک فیلم تلویزیونی است اما تماشای این فیلم تجربه ای فراتراز یک فیلم تلویزیونی را به شما می دهد اما باید گفت که این فیلم در چهارچوب و قواعد تلویزیونی گیر افتاده و فرصت این را ندارد،که سوژه ی ناب و بکرش را آن طور که می خواهد به تصویر بکشد.اسب ها گریه می کنند فیلمی سر راست،درست و خانوادگی است،اما در کنار تمام این ها تماشاگرش پس از اتمام این فیلم حال و احوال روحی اش چند روزی خراب می شود،این فیلم که بازیگران اصلی اش را دانش آموزان معلول (جسمی و ذهنی) تشکیل داده اند،شما را در حزنی فرو می برد که تا مدتها از یاد نخواهید برد.

اشکان شاپوری در این فیلم کارگردانی خوب و یکدستی را انجام داده و نتیجه ی کارگردانی او خلق چندین سکانس ناب و تاثیر گزار شده اما با وجود این سکانس های خوب و روایت خوب کارگردانی اسب ها گریه می کنند از بهترین های اشکان شاپوری نیست و با آن بک گرندی که ما از اشکان شاپوری در ذهن داریم،کمی فاصله دارد و به نظرم اصلی ترین نکته ای که باعث این فاصله شده این است که این بار اشکان شاپوری سراغ متنی رفته که خودش ننوشته و با ذهنیتش کاملا فاصله دارد،اشکان شاپوری سعی کرده که در بازنویسی متنی که در دست داشته داستان را به شیوه ی خود و کاراکترهای مختص خودش پیش ببرد و آن طور که دلش خواسته دنیای فیلم نامه را بسازد اما ناکام مانده است.

اسب ها گریه می کنند داستان عاشقانه ی پسری به نام بهنام که قدرت صحبت کردن ندارد و دل بسته ی معلم جوانش (لیلا زمان) می شود را روایت می کند،اسب ها گریه می کنند فیلمی صادق و بسیار لطیف است و به هیچ وجه شما را در سانتی مانتالیسم غرق نمی کند،ودر کنار تمام این تلخی ها این فیلم در یعضی از لحطات از درون مایه های طنز برخوردار است،که به نظرم همین درون مایه های طنز صدمه ی جدی و جبران ناپذیری به فیلم وارد کرده است.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

نسخه ی اصلی فیلم نامه ی اسب ها گریه می کنند با نام (سرزنش) از روی داستان واقعی توسط مهدی فیروزبخت به نگارش در آمده،در نسخه ی اولیه ی فیلم نامه بهنام که قدرت تکلم ندارد و به بیماری ذهنی مبتلاست توسط معلمی مرد که در زندگی شخص اش دچار ناآرامییست موفق می شود تا حرف بزند اما در نسخه ای که اشکان شاپوری آن را بازنویسی کرده بهنام رابطه ی احساسی را با معلم جوان زن برقرار می کند و توسط او موفق به تکلم می شودودر ادامه،متن در حول و محور رابطه ی این دو و زندگی شخصی بهنام و ناپدری اش می چرخد،دقیقا مشخص است که اشکان شاپوری با بی اعتنایی به متن اصلی،فیلم نامه را آن طور که خودش دوست داشته تغییر داده و با تغییر دادن کاراکترها و موقعیت ها آن طور که دوست داشته اسب ها گریه می کنند را روایت کرده شاید اگر هر کارگردان دیگری جای او بود این ریسک را درباره ی یک فیلم تلویزیونی با (موضوع معلولین) که از روی داستانی واقعی نوشته شده نمی کرد و به متن اصلی وفادار می ماند،اما اشکان شاپوری به خاطر تئوری های مولفی که در سر داشته آن طور که دلش خواسته داستان را پیش برده و حتی نام فیلم را از (سرزنش) به (اسب ها گریه می کنند) تغییر داده.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

ساخت فیلم هایی مثل:اسب ها گریه می کنند بسیار دشوار و سخت است،ساخت این نوع فیلم ها که بخشی از زندگی عذاب آور معلولین را به تصویر می کشند،کار را برای عوامل بسیار دشوار و از نظر روحی خسته می کند. در سال های اخیر کمتر فیلمی را دیدیم که بیش تر بازیگرانش را معلولین تشکیل بدهند،اشکان شاپوری برای اینکه فیلمش رئال تر در بیاید کار بسیار سختی انجام داده و با پانزده دانش آموز معلول،قصه اش را پیش برده او توانسته به درستی بازیگرانش را هدایت کند و این بازی های خوب اسب ها گریه می کنند را از دقیقه ی بیست به بعد به فیلمی عمیق و تاثیر گزار تبدیل کرده.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

اشكان شاپورى و سروش مرشدىهر دو تدوین اسب ها گریه می کنند را بر عهده داشته اند،حفظ ریتم و ضرباهنگ خوب فیلم و صداگذاری منسجم محمود موسوى نژاداز نکات بسیار مثبت اسب ها گریه می کنند به حساب می آید،با اینکه گفته شده در کنار نسخه ی ارجینال این فیلم که حدود هفتاد و پنج دقیقه است،نسخه ی دیگری از اسب ها گریه می کنند در قالب یک مینی سریال تهیه شده که سکانس هایی که در نسخه ی ارجینال فیلم مورد استفاده قرار نگرفته در این مینی سریال که در سه قسمت سی دقیقه ای تدوین و تهیه شده پخش خواهد شد.

اشکان شاپوری-رضا ناجی-اسب ها گریه می کنند

رضا ناجی برنده ی خرس نقره ای برلین که در سال های اخیر از کارنامه ی درخششانش بسیار فاصله گرفته در این فیلم نقش معلم علومی را ایفا می کند،که اشتیاق زیادی به خواندن اشعار شهریار دارد،رضا ناجی به همراه یکی دیگر از دانش آموزان معلول آوازی می خواند و حضور کوتاه او یکی از نکات قوت فیلم به حساب می آید.با اینکه بیش تر بازیگران اسب ها گریه می کنند شناخته شده نیستند،اما اکثر آن ها بازی های خوبی را از خود ارائه می دهند که نمی شود منکر بازی خوبشان شد.

ما در سر تا سر فیلم حس همذات پنداری بسیار زیادی با کاراکتر های اصلی این فیلم می کنیم،اسب ها گریه می کنند لحظات غمگین بسیاری از درد و رنج های معلولین و زندگی شان دارد،که تماشایش را برای مخاطب سخت می کند،پس از دیدن این فیلم به خودم گفتم سازندگانش در حین ضبط واقعا بخاطر فضای فیلم و کار کردن با بیش از بیست دانش آموز معلول تا مدت ها اذیت شدند.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

پایان غم انگیز فیلم و تنها ماندن و تنهایی همیشگی بهنام در آخر ماجرا (سکانس پایانی فیلم را تا مدت ها در خاطره مان نگه می دارد) همه و همه دست به دست هم داده اند،تا از اسب ها گریه می کنند فیلمی غمگین و تنها بسازند،با اینکهگفته شده در نسخه ی اصلی داستان که نامش (سرزنش) بود فیلم داستانی روشن و امیدوار کننده داردا،ما در متن بازنویسی شده فیلم پایانی نسبتا غم انگیز دارد.

همان طور که گفتم اسب ها گریه می کنند از بهترین های اشکان شاپوری نیست و نخواهد بود از او فیلم های قویتر و بهتری دیدیم که در ژانر و سبک خودشان بی نظیر هستند،اما اسب ها گریه می کنند جز فیلم های درخشان و بی نظیر این کارگردان قرار نمی گیرد،همان طور که گفتم اشکان شاپوری این بار در خلق دنیایی که در نظر داشته به شدت ناکام مانده،اما باید به این موضوع در کنار تمام ضعفهای اسب ها گریه می کنند اشاره کنم که اشکان شاپوری استاد تبدیل قصه های عاشقانه به تصویر است او به شدت ملودرام را می شناسد و می داند چگونه مخاطب را بدون اینکه در سانتی مانتالیسم رها کند در روایت و داستانش غرق کند،کاش اشکان شاپوری حوصله ی بیشتری را در این فیلم به خرج می داد و نگاهش به اسب ها گریه می کنند در حد یک فیلم تلویزیونی نبود زیرا این فیلم قابلیت ها و نکات فراتری از یک فیلم تلویزیونی دارد.اسب ها گریه می کنند گرچه در برخی از لحظات به شدت رنگ و بوی فیلم های مستند گونه را به خودش می گیرد اما در مجموع فیلم دلپذیری است و یک فیلم ارزشمند به حساب می آید.

اصلی ترین مشکل اسب ها گریه می کنند در دوگانه بودن فیلم نامه اش است فیلم در کارگردانی یکدست است،اما در بخش فیلم نامه به شدت درگیر دو نگاه می باشد،فیلم در نقاطی آن قدر روشن می شود و در بخش هایی آن قدر تاریک است که مخاطب دچار دوگانگی در فهم قصه می شود،با اینکه در اسب ها گریه می کنند هر چه که به پایان فیلم نزدیک می شویم فیلم روشن تر می شود،اشکان شاپوری در بازنویسی فیلم نامه اصلا نمی خواسته به داستان اثر وفادار باشد و بیشتر فیلم نامه را به آن چیزی که به دنیا و تئوری های خودش سوق داده و این اتفاق ضربه ی محکمی به داستان اسب ها گریه می کنند زده است دقیقا مشخص است که اشکان شاپوری در بازنویسی فیلم نامه هم بی حوصلگی کرده.

یکی دیگر از نقطه ضعفهای اصلی اسب ها گریه می کنند نگاهی گذرا به زندگی لیلا زمان و بیماری اش و از همه مهم تر تلاش برای به حرف در آوردن بهنام است،فیلم وارد جزئیات تلاش های لیلا زمان برای بهنام نمی شود و بخاطر همین این تلاش و کوشش ها برای مخاطب خام می ماند،اگر این تاکید بیش تر در فیلم دیده می شد خروجی نهایی به مراتب بهتر و دیدنی تر بود. با این حال مطمئنم که اشکان شاپوری زیاد مهارتهای فیلم سازی اش را در اسب ها گریه می کنند به کار نگرفته و از نقطه های عطف فیلم نامه رد شده و تنها نگاهی گذرا به هسته های مهم فیلم نامه داشته.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

اسب ها گریه می کنند درباره ی تنهایی.عشق و ماهیت و ارزش خانواده است فیلم با درون مایه های عرفانی اش ما را در معصومیت غرق می کند که ما انسان ها امروزه به اندازه ی کافی شاهد آن نیستیم،فضای ناب مدرسه ی معلولین و بازی های بکر آن ها و دیالوگ هایشان که بیش تر به حضور خداوند می رسد،جذابیت فیلم را دو تا چندان می کند،اسب ها گریه می کنند جز معدود فیلم هاییست در موضوع معلولین که با تماشایش حضور خدا را در فیلم احساس می کنیم،برخی از دیالوگ ها آن هم با بازی معلولین که دقیقا مشخص است با تارو پودشان درکشان کردند،واقع نمایی فیلم را بیش تر از پیش افزایش می دهند.مشخص است آن ها به علاوه ی هدایت درست و روانشناسانه ی کارگردان با سادگی و احساس مقابل دوربین آمده اند و بی شک عیار اصلی فیلم اسب ها گریه می کنند حضور همین دانش آموزان معلول به همراه بازی درخشان بهنام تقی پور در نقش خودش می باشد،این رئالیسم عجیب که در فیلم اسب ها گریه می کنند حضور دارد بی شک بخاطر انتخاب درست و هوشمندانه ی همین دانش آموزان است،اگر اشکان شاپوری به جای آن ها از بازیگران حرفه ای یا بازیگرانی که در عرصه فعالیت داشتند استفاده می کرد مطمئنا به این نتیجه ی درست و سر راست نمی رسید.

من برای این فیلم و فیلم هایی در این سبک و سیاق ساخته می شوند،احترام ویژه ای قائل هستم،فیلم هایی مثل اسب ها گریه می کنند فیلم های محترم و قابل احترامی هستند که ما در فاصله های طولانی شاهد ساختشان هستیم.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

در میان این همه اثر آشفته مخصوصا در سال های اخیر کمتر فیلمی داشتیم که با محوریت معلولین ساخته شود و هشتاد درصد بازیگرانش را معلولین تشکیل دهند بی شک اسب ها گریه می کنند جز ده فیلم خوش ساخت درباره ی معلولین در ده سال اخیر است،اما حیف که در چهارچوب تلویزیون فرصت دیده شدن ندارد،ای کاش تهیه کننده ی این فیلم که خود کارگردان نیز هست،به فکر ساخت نسخه ای سینمایی از این فیلم یا ساخت دنباله های دیگری برای این اثر باشند.

اشکان شاپوری کارگردان

اشکان شاپوری که این روزها بیشتر سرگرم ساخت فیلم های گران قیمت با بودجه های بالاست کاش شرایطی را فراهم می ساخت تا مخاطب شاهد قسمت های بعدی از این فیلم باشد،اشکان شاپوری که کارگردانیست گزیده کار و وسواسی که فاصله ی میان ساخت فیلم هایش به سال نیز می کشد،این روزها بیش تر تمایل به ساخت فیلم های بزرگ و پر هزینه دارد و ما کمتر فیلم هایی مثل:بینوایان،باران ایثار،اسب ها گریه می کنند و . از او می بینیم.

اشکان شاپوری

اشکان شاپوری پس از ساخت اسب ها گریه می کنند در سال 93 به کل دیگر سراغ ساخت چنین فیلم هایی نرفت،با اینکه پس از ساخت این فیلم تجربه های موفقی مثل:ساخت فیلم شیوا (که خیلی ها از داستان و ساختارش وام گرفتند و کپی کردند اما نتوانستند موفقیت فیلم شیوا را تجربه کنند) داشت،کارنامه ی اخیر این کارگردان به رغم قوی بودن جای اینگونه فیلم ها را به شدت کم دارد،نمی دانم چرا او زیاد مایل به تولید این نوع فیلم ها نیست،نمی دانم چطور شد که اشکان شاپوری در این سال های اخیر عوض شد مشاوره های کاری اش را عوض کرد و مسیر فیلم سازی اش را تغییر داد.

اسب ها گریه می کنند اشکان شاپوری

شاید دیگر با ساخت فیلم هایی مثل:باران ایثار،بینوایان،سرباز و دریا،اسب ها گریه می کنند و احیا نمی شد،شاید دیگر از ساختن این نوع داستان ها و تولید این نوع فیلم ها آن هم با کست تکراری خسته شده بود و پرداختن به این قصه ها دیگر هیجانی برایش نداشت و دوست داشت فضاها و روایت های تازه ی دیگر را تجربه کند.

امیدوارم او و دورو بری های اینروزهایش از این نقد دلخور نشوند،چون سال هاست که او را می شناسم،کارهایش را دنبال می کنم و ایدئولوژی اش را دوست دارم و می دانم هنرمند نقد پذیریست البته اگر توجهی بکند و این متن را بخواند،نمی دانم که چرا اشکان شاپوری دیگر آن اشکان شاپوری سال های 90-91 و 92 نیست،او کاملا خودش را از آن دنیای ساده ی فیلم های اولش دور کرده،شنیده ها حاکیست کهدیسیپلین عجیبی در کارهای امروز او حاکم شده و به شدت خودش را دور از دسترس قرار داده.

اشکان شاپوری

اما با تمام این حرف ها از طرفی او به شدت انسان باهوش و با تیست و می داند که چه فیلمی را در چه مقطعی بسازد،شاید هنوز وقتش نرسیده که آقای کارگردان دوباره به سمت ساخت این نوع فیلم ها برود،امید است در آینده ای نزدیک اشکان شاپوری در کنار ساخت فیلم های گران به سراغ فیلم های زیبا و ماندگارش همچون:باران ایثار 1382-همه چیز درباره ی عشق-1386-بینوایان 1390-سرباز و دریا 1392و اسب ها گریه می کنند 1393 و که از دل جامعه ی ضعیف ایران سر چشمه می گیرد برود.

شیوا (مردی شبیه گرگ)

محصول:1393

از مجموع پنج ستاره:سه ستاره

اشکان شاپوری


بدون شک شیوا یکی از بهترین فیلم های سال نودو چهار است،به قول یکی از منتقدان شیوا یکتراژدیشکسپیری و شاعرانه است شیوا از کارگردانی و فیلم نامه ی فوق العاده و محکمی برخوردار است فیلم گام به گام به نقطه ی آغاز غم انگیز و مهم خودش پیش می رود و کنترل ریتمیک و ماهرانه ی کارگردانش اشکان شاپوری این فیلم را تبدیل به یک تریلر سطح بالا کرده است.

شیوا را اشکان شاپوری ساخته کسی که او را سردمدار و امپراطور اشعار و ترانه های عاشقانه مازوخیسمی می دانیم او یک برند معتبر و بزرگ در دنیای ادبیات و شعر ایران است،او نگاهی روانشناسانه دارد و همان نگاه و خط فکری اش در فیلم شیوا پیداست،با اینکه خیلی از دیالوگها و سکانس پایانی فیلم یعنی سکانس قتل(سکانسی که مجید همسرش نازنین و دخترش ستاره را با اسلحه به قتل می رساند)سانسور شده است اما داستان فیلم آن قدر ریتمیک و حساب شده نوشته شده است که سانسور هیچ لطمه ای به فیلم نزده فقط ما به عنوان مخاطب سکانس ماندگار و فاینال فیلم را از دست می دهیم.

سحر قریشی بازیگر سرشناس بازی م و ماندنی از خود ارائه داده،شیوا یکی از بهترین فیلم های سحر قریشی است،سکانس درگیری او با حدیث میر امینی.بازی او در سکانس عاشقانه ی فیلم که به عنوان سکانس کازابلانکا معروف شده یکی از چشمگیرترین و ماندگارترین سکانس هاست سحر قریشی در تمامی سکانس ها یکدست و محکم بازی می کند،با اینکه بازیگر روبرویش (بازیگر کاراکتر مجید) نمی تواند پا به پای او بازی کند اما مشخص است که سحر قریشی ماهرانه بازی های طرف مقابلش را هم کنترل می کند.

در کنار بازی بی عیب و نقص سحر قریشی بازی پردیس افکاری و حدیث میر امینی قابل اهمیت است،به خصوص پردیس افکاری که با دیالوگها و فضایی که کارگردان ساخته یکی از ماندگارترین بازی هایش را به تصویر می کشد.حدیث میر امینی هم درک درستی از کاراکتر شیوا پیدا کرده و ما پس از چند بازی تلویزیونی از او یک بازی سینمایی می بینیم.

سکانس کشته شدن اسب یکی از آن سکانس های نامتعارف و چالش برانگیز فیلم شیواست از آن سکانس های ماندگار سینمایی که ذاتش حکایت زندانی و زندانبان است.شیوا از آن دسته فیلم هاییست که بیش تر سکانس هایش در یاد مخاطبش خواهد ماند.

اشکان شاپوری با فیلم شیوا استادانه پیش بینی های هولناکی را در ذهن مخاطبش می اندازد و کاری می کند که شما تا لحظه ی آخر به تمام ذررات عمیق فیلمش فکر کنید.شیوا فیلم پر محتوا و تفکر برانگیز است نماهای بلند و فراگیر و میزانسن های سینمایی اشکان شاپوری در فیلم و قصه ی پیچیده و سخت شیوا منظره تازه و متفاوتی به فیلم داده است که کاملا شیوا را از فیلم های امسال متمایز کرده

با اینکه تدوین فیلم حرفی برای گفتن ندارد و یک تدوین خطی و معمولی است اما شیوا از همان سکانس اولیه اش مخاطب را در شوک و فکر فرو می برد. ضعف اصلی شیوا در تدوین معمولی آن می باشد ما خلاقیتی در مونتاژاین فیلم نمی بینیم.

موسیقی اشکان شاپوری در فیلم از همان شروع سکانس اول تا آخرین سکانس بسیار درست و وهم آور ساخته شده یکی از نکات مهم و قدرتمند شیوا موسیقی بی نظیرش است.شیوا موسیقی بی نظیری دارد موسیقی شیوا بسیار حائز اعتناست که البته با سابقه ی درخشانی که از اشکان شاپوری در عالم موسیقی می شناسیم انتظار همین موضوع در فیلم هایش می رفت اشکان شاپوری به خوبی موسیقی را می شناسد و تخصص حرفه ای و استادانه اش شیوا را تبدیل یک فیلم موسیقیایی کرده است.

شیوا یک فیلم ضد مدرنیته است و تغییر جامعه سنتی به جامعه مدرنیته و لطمه های آنرا به خوبی وارد نقد می کند،این نگاه آن قدر قوی و استادانه در فیلم پیداست که گوشی تلفن موبایل خودش تبدیل به یک کاراکتر می شود،از اولین شک ها تا به آخر فیلم که یک زنگ می تواند جان نازنین را نجات دهد (به طور مثال مسیج دادن و زنگ زدن شیوا در دقایق پایانی فیلم و پشیمان شدنش از کاری که کرده) فیلم جامعه ی مدرنیته را نمی کوبد فقط نگاهی به لطمه های که وارد بشر و زندگی روز مره ی آن کرده دارد.

ضرباهنگ های فوق العاده ، تعلیق های زیاد ، روایت پیچیده ، بازی قوی سحر قریشی و کاتهای به موقع اشکان شاپوری ، شیوا را به مسیری هدایت کرده که مخاطب در عین فکر کردن و شوکه شدن خسته نشود و این یکی از مهم ترین عامل های موفقیت فیلم شیواست.شیوا داستانی درونی دارد ، پر رمزو رازترین و چالش برانگیزترین و به طرز عجیبی غم انگیزترین فیلم امسال است استفاده ی اشکان شاپوری از رنگ و نور سرد برای فضایی ترسناک و شک بر انگیز مهارتی مثال نزدنی دارد و در کنار این سردی شک و خشونت فیلم شیوا لحنی عاطفی دارد و این لحن سکانس های ماندگاری همچون:سکانس زیبای کازابلانکا،باز خوانی ترانه درد و نفرین،سکانس خداحافظی رضا و نازنین،سکانس حرف زدن مجید و خواهرش در اصطبل اسب سواری را خلق می کند.

شیوا توسط بزرگترین پخش کننده در سر تا سر کشور عرضه شده و با این پخش قوی و وسیعی که دارد مسلما به فروش قابل توجهی رسیده و مشخص است که استقبال خوبی از این فیلم شده ،شیوا که اول با نام "مردی شبیه گرگ" در رسانه ها و خبرگزاری ها معرفی شد ، حالتی شاعرانه.موسیقیایی دارد ، دیالوگ های شاعرانه اشکان شاپوری از همان صحنه ی غم انگیز آغازین تا آخرین سکانس ما را به یاد لحن و زبان شاعری خودش در اشعارش می اندازد جهان بینی و امضای همیشگی اشکان شاپوری همچون:عشق.اجتماع.رابطه های انسانی.مازوخیسم.اسب.پنجره و خانه در این فیلم پیداست و در آخر باید گفت:شیوا یکی از بهترین فیلم های ساال اخیر است که هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام را مورد هدف قرار می دهد دیدن شیوا می تواند سکانس های ماندگاری را در ذهن ما خلق کند.شیوا از آن دسته فیلم هاییست که توجه تماشاگر را تا آخرین لحظه معطوف خودش می کند و پس از اتمام با اینکه مورد سانسور قرار گرفته تماشاگرانش را به فکر می اندازد.


مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه

چه چیز فیلم هایفرهادیرا این همه جنجالی می کند؟ این اندازه لَه و علیه اش صف بندی می شود و موافق و مخالف سرسخت دارد و فرهادی را در کانون توجه اخبار قرار می دهد؟ چه چیز باعث می شود خودِ فیلم در هاله ای از تمجید و انتقاد اغراق آمیز گم شود؟ انگار این بدترین یا بهترین اتفاق سینمایی سال بوده.

همه چیز به شخصیت سینمایی فرهادی برمی گردد. تسلط بی چون و چرایش به داستان و فیلمنامه و این که از دنیای تئاتر می آید و به همین خاطر پیش تولیدی طولانی دارد همراه با روخوانی و تمرین های مکرر تا نقش بر قامت بازیگر بنشیند. در <<قهرمان>>،امیر جدیدیمتفاوتی می بینیم که معیارهای بازی سینمای ایران را ارتقاء می دهد. این که چقدر قادر باشی افسانه ی ساخته شده حول یک ستاره مثل امیر جدیدی را بشکنی و چیز متفاوتی از وجودش بیرون بکشی در حد و اندازه ی فیلمسازی مثلِ فرهادی است. کسی که فیلمنامه را می شناسد و همین تسلطش موجب به چشم آمدن کارگردانی اش شده.

مخالفان فرهادی می گویند او بعد از <<درباره ی الی>> فیلم چشمگیر تازه ای نساخته و مدام خودش را تکرار کرده. <<قهرمان>> اما با هر معیاری غافلگیر کننده است. شروعِ فیلم، در نقش رستم شیراز و انتخاب زاویه ی دوربین با لنز واید و عمق میدان گسترده، برای نمایش عظمتی به خاطره پیوسته و داربست هایی که برای تعمیرِ بنا زده اند و غارهایی که کارگران بنا در آن پناه گرفته اند، انگار تندبادی در پیش باشد که به کسی امان نمی دهد. همین طور به یاد بیاورید خانه ی خواهرِ رحیم، کاراکتر اصلی، با اتاق هایی که با درهای بی شمار احاطه شده؛ نمایش بصری نوعی زندان خانگی، گویی رحیم از زندانی که جامعه برایش ساخته گریزی ندارد. کوچه باغ های قدیمی شیراز را به یاد بیاورید و نماهای اولیه از سحر گلدوست در نقشِ فرخنده زنی که به رحیم دلباخته و آن چادری که به سر کرده، گویی در کار پنهان کردن احساسی باشد که جامعه برازنده زن جوانی چون او نمی داند و اشتیاقی که در صورتش نقش بسته و قطع های متناوب در نماهای حرکتی که شخصیت را از جلو در قاب گرفته؛ گویی این همان عشق ابدی و ازلی ای باشد که نجات مان دهد.

استفاده از لنزهای ِتله را ببینید در صحنه هایی که از درون وانتِ رحیم گوشه ای از شهر را در کادر گرفته یا تقطیع پلان ها در صحنه هایی که طلبکار رحیم، بهرام (محسن تنابنده)، را تنها و کلافه در گوشه ای از قاب نشان می دهد یا نشسته کنار رحیم، انگار درون محکمه ای نشسته باشیم و دوربین همان قاضی ای است که این رویارویی را به نظاره نشسته. بسطِ تدریجی داستان را به یاد بیاورید که چطور منکوب کننده است و نقاطِ اوجی که به دقت و در جای خود رُخ می دهند.

محسن تنابنده و امیر جدیدی در فیلم قهرمان

فرهادی، سوژه هایش را از دِل جامعه بیرون می کشد و طبقات مختلف جامعه ای دچار تنش شده را در تقابل هم نشان می دهد. از درون همین تنش، بحرانی بیرون می زند که موتور محرکه ی داستان های سینمایی اوست. تسلطِ فرهادی در کارگردانی و صحنه آرایی و بازی گیری را ببینید و آن نمای پایانی که از درون درِ باز زندان، خیره به دنیای بیرون گرفته شده. آزادی دور از دسترسی که جامعه از قهرمانِ گمنام خود دریغ کرده و نمای نقطه نظری از درون زندان و نوعی بدبینی به زندانی تازه آزاده شده ی آن بیرون که همراه همسرش با اتوبوسی می رود. رهایی ای که نطفه اش در دل تاریکی بسته شده و سرسختی قهرمانی که تصمیم گرفته دیگر قربانی تضادهای چندگانه ی دنیای به ظاهر آزاد آن بیرون نباشد.

<<قهرمان>> فیلم های فرانک کاپرا را به یاد می آورد البته بدون آن خوش بینی و معصومیتی که راه به تغییر نمی برد. حتی عشق دو شخصیت اصلی هم راه گشا نیست و زن باید از پشت حصار آن سوی زندان بازگشت محبوبش را به زندانی که مردش را در خود می بلعد ببیند.

چه چیز اما منتقدانِ فرهادی را این اندازه خشمگین کرده؛ چیزی آن قدر غیر سینمایی که منتقدان نامی سینمای ایران از آن به عنوان نقطه ی شرم نام می برند؟ چرا نباید فیلم فرهادی را دوست داشت در حالی که همه چیز فیلم انگار درست عمل می کند و چه چیز باعث شده فیلمبرداری علی قاضی و جاگیری های درست دوربینش در شکارِ لحظاتی چنین پرتنش و تدوین پویای هایده صفی یاری که به درستی به کار سر و شکل دادن به ریتم فیلم شده و بازی تحسین برانگیز امیر جدیدی و سحر گلدوست به چشم نیاید؟ چه چیز این همه پیش داوری ایجاد کرده که عده ای عدم موفقیت فیلم در اسکار را از پیش جشن گرفته اند؟

دلبستگی فرهادی به گونه ای سینمای نئورئالیستی (چیزی شبیه یک << دوچرخه>> ایرانی که در <<قهرمان>> در صحنه هایی که رحیم و پسرش به دنبال زن ناشناسی اند که طلاها را گرفته و ناپدید شده جلب توجه می کند) و جا ماندن فُرمی در گذشته، به زَعم این منتقدان، است که از آن به نوعی سینمای فریبکارانه یاد می شود، یا چیز دیگری در کار است تا با ربط دادن فیلم به مستندی با موضوع مشابه (مستند <<دوسر برد، دو سر باخت>> آزاده مسیح زاده) بکوشد سینمای فرهادی را به کُل بی اعتبار کند.

محافظه کاری ذاتی فرهادی، آنجا که در کنفرانس مطبوعاتی جشنواره فیلم کن حاضر نمی شود درباره ی حوادث روز ایران اظهار نظر کند او را لایقِ این همه طَعن و نفرین کرده که بدنام ترین فیلمفارسی سازی سازان فعال سینمای ایران هم تا به حال بدان مُلقب نشده بودند، یا این خبر از نوعی رادیکالیزه شدن جامعه ای می دهد و گونه ای صف بندی جدید که از چشمِ فرهادی هم دور مانده؟! آن قدر که فیلمش را کاری تلویزیونی بی ارزشی تلقی کنند و آن را نوعی سازشکاری ببینند، وقتی سیلاب از بند رها شده و آمده تا فاجعه درست کند و فیلمسازی چون فرهادی چشم به این همه بسته.

<<قهرمان>> از این سیل در پیش رو می گوید منتهی از منظری که همه ی آحاد جامعه را بی هیچ پیش فرض ی در بر بگیرد. شاید این نگاهِ کلی نگر فرهادی است که این همه برایش دردسر درست کرده تا جایی که توانایی های سینمایی اش نادیده گرفته می شود و فیلم را نوعی پُز سینمای اجتماعی می دانند که به قصد سازش با طبقه ی حاکم شکل گرفته.

به این صف بندی ها که نگاه می کنیم انگار با فیلم درون فیلمی روبرو باشیم از تعت طبقاتی که معلوم نیست سرانجام راه به کدام سو می برد. نوعی عدمِ تحمل مخالف، تا آنجا قصد نابودی اش را می کنیم. گویی فرهادی، بیگانه ای باشد پا گذاشته به شهری پر از تنش که هر چیزی می تواند آتش به این خیمه ی کاغذی زند؛ چیزی شبیه شروع یکی از فیلم های فرانک کاپرا که البته هنوز بر پرده ی سینما نقش نبسته.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی به ملودی 111630653 box-movie نیو فایل | مرجع فایل های دانلودی zendeginamee midnight همه چیز در مورد فیلم ها بسته بندی نوین کاردهی|دانلود|آگهی استخدام|آهنگ